دلـم ...
هنـوز ..
خیس خورده نگاه توست ..!!
نـازش بـدار ..!
که نلغــزد ..
از میان دستهایت ..!!
بار آخر! دست آخر !
من ورق را با دلم بر میزنم !
بار دیگر حکم کن ، اما نه بی دل ! با دلت دل حکم کن ! ... حکم دل ...
هر که دل دارد بیاندازد وسط تا که ما دلهایمان را رو کنیم !
دل که روی دل بیفتد عشق حاکم می شود !
پس به حکم عشق بازی می کنیم
این دل من رو بکن حالا دلت را !
دل نداری ؟! بر بزن اندیشه ات را ...
حکم لازم !!! دل سپردن، دل گرفتن، هر دو لازم...
عشق با هم صعود کردن نیست ،
عشق در وقت سقوط با هم بودن است …!
در خیالم با خیالت بی خیال عالمم …
رنگین کمان همیشه بعد از باران می آید …
کاش همیشه چشمانم بارانی باشد رنگین کمان من ، شاید تو بیایی !
من کر نیستم ؛
فقط از وقتی صدایت را شنیدم دیگر هیچ صدایی شنیدنی نیست …
همیشه با من بمان
هیچکس عاشقانه تر از من
نمی تواند تو را بسراید...!
من از خدا خواستم، نغمه های عشق مرا به گوشت برساند
تا لبخند مرا هرگز فراموش نکنی و ببینی که سایه ام به دنبالت است
تا هرگز نپنداری تنهایی. ولی اکنون تو رفته ای ،من هم خواهم رفت
فرق رفتن تو با من این است که من شاهد رفتن تو هستم